اين نوشتار، گزارش مطالعهاي است كه ميكوشد رابطه كلامي بودن معجزه پيامبر خاتم، قرآن، را با هدف و مقصد آن يعني انسانسازي و تربيت انسانها هرچند بهطور خلاصه تبيين كند، اميد است كه زمينهاي براي مطالعه و پژوهشي گستردهتر و عميقتر به وجود آيد؛ در اين نوشتار ابتدا به زبان، تفكر و فرهنگ و رابطه آنها خواهيم پرداخت، سپس ويژگي قرآن بهعنوان زبان و كلامالله طرح خواهد شد؛ در پايان نيز نمونهاي از روايات كه اهل قرآن و نتايج انس با كلام الهي را وصف ميكند، ذكر ميشود.
زبان را ابزاري براي انديشيدن تعريف كردهاند و حتي گروهي گفتهاند كه زبان خود انديشه است. يك انسان اگر بخواهد زبان داشته باشد بايد داراي شبكهاي از مفاهيم در ذهن باشد. البته زبان را ميتوان از جهات مختلف مورد شناسايي قرار داد و از جمله مهمترين آنها ديدگاه اجتماعي به زبان است كه آن را وسيله ارتباط افراد و اجزاي اجتماع بشري باهم معرفي ميكند كه در تكامل اجتماعي انسان نقشي بيبديل دارد1 و ديگري ديدگاه روانشناسانه است كه چنانكه ذكر شد زبان را ابزار انديشه و تفكر انسان معرفي كرده است. حال سوءال مهم اين است كه آيا زبان تنها شرط وجود فعاليتهاي عالي ذهن مانند تفكر، تخيل، تعميم، استدلال، قضاوت و مانند آن است؟ آيا اگر ما زبان نميآموختيم از اين فعاليتهاي عالي ذهن بيبهره ميبوديم؟ يا اگر بر اثر بيماري يا تصادف قدرت سخن گفتن را از دست بدهيم آيا قدرت تفكر را نيز از دست خواهيم داد؟
اين سوالات تازگي ندارد و از دير باز توجه فلاسفه و متفكرين را به خود مشغول داشته است. افلاطون معتقد بود كه در هنگام تفكر، روح انسان با خودش حرف ميزند، واتسون از پيشروان مكتب رفتارگرايي در روانشناسي اين مطلب را به نحو ديگري بيان كرده است. براساس نظريات جديد روانشناسي، زبان تنها شرط و يگانه عامل موثر در فعاليتهاي عالي ذهن چون تفكر نيست ولي شايد مهمترين عامل باشد. تفكر بدون زبان ممكن است ولي اين نوع تفكر بسيار ابتدايي است و قدرت تجريد در آن بسيار ضعيف است تا آنجا كه شايد نتوان بر آن نام تفكر اطلاق كرد2. استاد محمدرضا باطني پس از ذكر اين مطالب در مقاله خود در اينباره شواهد و نتايجي را كه در مطالعات و آزمايشهاي انجام شده بر روي برخي بيماران كه قدرت تكلم آنها آسيب ديده و يا برخي حيوانات مانند شامپانزه و غيره بهدست آمده است ذكر كرده و نتيجه ميگيرد كه زبان تنها شرط و يگانه عامل موثر در تفكر و ديگر فعاليتهاي عالي ذهن نيست ولي زبان توانايي انسان را در تفكر و ديگر فعاليتهاي ذهني به ميزان معجزهآسايي بالا ميبرد و تفكر و استدلال در مراحل عالي و بسيار مجرد از زبان غيرقابل تجزيه است و در اين مراحل تفكر يعني زبان و زبان يعني تفكر3.
گفته شد كه اگر انسان بخواهد زبان داشته باشد بايد داراي شبكهاي از مفاهيم در ذهن باشد و شبكه مفهومي افراد ارتباط مستقيمي با محيط اجتماعي آنها دارد4، به عبارت ديگر ارتباطي مستقيم با فرهنگ، بينشها و آداب و رسوم اهل آن زبان دارد و زبان، آثار كلامي و مكتوبات اهل يك زبان بهترين منبع مطالعه فرهنگ، جهانبيني و ارزشهاي آنهاست؛ اين ارتباط تا آنجاست كه در خود يك زبان هم اصناف و طبقات اجتماعي مختلف از جهات گوناگون مانند همديگر سخن نميگويند، از لحاظ انتخاب واژگان، ساختار جملات، ساختار كل كلام، ميزان كاربرد برخي واژگان و تعبيرات و... لذا بهطور نمونه با انجام يك تحليل متني درباره كلام دو نفر، يكي فيلسوفي اديب و ديگري كاسبي بيسواد بهروشني تفاوت بسامدهاي واژگان يا تعبيرات خاصي را ميبينيم، براي مثال، واژه «انديشه» كه ممكن است چندين بار در كلام فيلسوف تكرار شود، در كلام كاسب بسا كه اصلاً بهكار نرود و حتي استعمال آن از سوي او موجبات توجه و تعجب ما را ايجاد ميكند و يا با تحليل مفاهيم اصلي كلام آنها مييابيم كه موضوع محوري در كلام فيلسوف، مثلاً امري متافيزيكي است ولي در كلام كاسب، امري مربوط به امور مادي و اغلب درباره كسب و كارش است؛ همچنين در مورد ساير طبقات اجتماعي، به لحاظ تفاوت فرهنگي، بينشي و ارزشي آنها اين تفاوتها را در نحوه سخن گفتن آنان به روشني مشاهده ميكنيم، چه اينكه «از كوزه برون همان تراود كه در اوست».
در زبانشناسي نيز به اين تفاوتها توجه شده است؛ بهطوريكه گويشهاي اجتماعي (social dialects) كه عبارتند از گونههايي از زبان كه گروههاي مختلف برحسب طبقه، تحصيلات، شغل، سن، جنس و پارامترهاي ديگر اجتماعي، آنها را به كار ميبرند5، درواقع همان چيزي است كه مورد توجه قرار دادهايم. از جمله پارامترهاي اجتماعي كه بسيار هم حائز اهميت است دين ميباشد كه مجموعهاي از بينشها و ارزشهاست، لذا تفاوتهاي ديني و مذهبي كه درواقع همان تفاوتهاي بينشي و ارزشي است، به اختلاف و گوناگوني در زبان و گويش افراد ميانجامد.
با مفروض دانستن فرايند انتقال فرهنگي كه در فراگيري زبانها دخيل است، مفهوم اين نكته روشن ميشود كه وجود گونههاي زباني تا حد زيادي به وجود فرهنگهاي مختلف بستگي دارد. يك نظريه كاملاً نافذ در مورد ارتباط بين زبان و ديدگاه انسان نسبت به جهان وجود دارد كه رابطهاي قطعي را بين اين دو مطرح ميكند.
«جزميت زباني» (Linguistic determinism) بيان ميكند كه اگر در زبان، ظاهراً داراي دو شيوه كاملاً متفاوت براي توصيف جهان باشند، آن وقت اين امكان وجود دارد كه در فراگيري يكي از آن دو زبان، نحوه سازمان يافتن زبان شما تعيين كننده چگونگي ادراكتان از سازمان يافتگي جهان خارج باشد؛ اين بدان معني است كه زبان شما يك سلسله مقولات از قبل آماده شده را در مورد آنچه درك ميكنيد در اختياراتان قرار ميدهد و در نتيجه شما به اين مسير هدايت ميشويد كه جهان اطراف خود را فقط در قالب آن مقولات دريابيد6.
در دهههاي اخير شاهد فعاليتهايي روانشناختي، تربيتي و درماني هستيم كه بهطوري منسجم ميكوشد از طريق برنامهريزي خاص زباني، موجبات تحولات رواني و ذهني فرد را بهوجود آورده و با اين تحول، رفتار ناهنجار و نامطلوب فرد و نوع نگرش وي به خود و محيط را تغيير دهند و او را تا حد ممكن به سلامت رواني و حتي از اين طريق به سلامت جسمي سوق دهند، از اين علم با عنوان N.L.p (Linguistic Programing Nearo) ياد ميشود7.
تفكر كه منظور از آن فعاليتهاي عالي ذهني اعم از تجريد، تعميم، تخيل، سنجش، انتخاب و... ميباشد اساس فعاليتهاي ارادي انسان را تشكيل ميدهد؛ هيچ فرد از افراد بشر نيست كه در كارهاي اختياري خود فكرش را بهكار نبرده باشد. هر فعل اختياري را انسان ابتدا در ذهن خود و با كمك قوه تخيل خود انجام ميدهد و سپس آن را در عالم خارج به فعليت ميرساند.
هدفي را كه انسان مدنظر ميگيرد، ابتدا در ذهن خود، در تخيل خود، مراحل مياني رسيدن به آن مقصود را طي ميكند و امكان وصول به آن را قبل از رسيدن به آن درواقع (در خارج ذهن خود)، در ذهن خود تجربه ميكند و به پشتوانه اين تجربه، در عالم خارج اقدام به حركت براي وصول به آن هدف ميكند. فرد موفق تمام مراحل رسيدن به هدف خود را با توجه به جوانب مختلف آن در ذهن و در خيال خود بسا بارها و بارها تجربه ميكند و سپس شروع به حركت و انجام آن كار مينمايد؛ كسي كه در ذهن و خيال خود امري را براي خود نشدني در نظر بگيرد و خود را قادر به رسيدن به هدفي نداند اگرچه در حقيقت و درواقع امر، بسياري مانند او آن كار را انجام داده باشند ولي اين فرد ارادهاي براي اقدام نخواهد داشت؛ چرا كه اراده انسان به امري نشدني تعلق نميگيرد، مادام كه آن كار ممكن نباشد و يا فرد آن امر را ناممكن بداند. به بياني ديگر اگر كسي كاري را در ذهن خود به قدري تمرين كند كه اولاً آن را براي خودشدني بيابد و پس از تكرارهاي فراوان ولو خلاف حق و واقع براي انجام آن و عمليشدن آن مانع و رادعي نبيند و با آن مأنوس شده باشد، بهآساني متعلق اراده او قرار گرفته و آن را در خارج انجام ميدهد و بدان اقدام ميكند؛ از طرفي اگر كسي اصلاً از يك امر تصوري ندارد و يا اينكه آن را فراموش كرده باشد، ديگر آن امر حداقل بهعنوان امري ارادي و اختياري از او صادر نخواهد شد. انسان در تمام اين فعاليتهاي ذهني كه آن را تفكر ناميديم در گفتوگويي پيوسته و نزديك با خود است كه با بهكارگيري زبان (واژگان، ساختار و معاني وراي آنها) از طرفي ميگويد و از جهتي ميشنود. بهكارگيري مفاهيم و واژگاني ويژه و نيز ساختارهايي خاص، تفكر را در كانالي خاص قرار ميدهد و اين تفكر خاص و تكرار آن به رفتار و كرداري خاص ميانجامد، لذا اگر فردي تفكر و فعاليت ذهن خود را به جهتي خاص سوق دهد؛ يعني با خود به زباني خاص (گويشي خاص) سخن بگويد، بتدريج به رفتار و كرداري خاص سوق داده خواهد شد؛ به عبارتي اگر كسي تصميم بر تحول و تغيير در رفتار و رويه خود در زمينهاي خاص بگيرد آنچه بايد بكند (و يا عمدهترين كاري كه بايد بكند) اين است كه گفتوگوي دروني خود يعني تفكر و ذهن خود را در اختيار بگيرد و در جهت و كانالي خاص قرار داده و جهت دهد و به بياني زبان گفتوگوي دروني خود را تغيير دهد. و از آنجا كه گفتوگوي دروني و زبان دروني فرد و زبان و گفتوگوي بروني فرد، تأثير و تأثر متقابل دارند عملاً در دو زمينه ذهن و زبان (عضو تكلمي) اين جهتدهي و تحول را بهوجود آورد. اين تغيير زبان مستلزم و ملازم با تغيير در بينشها و جهانبيني و در نتيجه تغيير در ارزشهاي فرد است؛ فرد در زبان جديد با تصورات و تصديقات جديد و احياناً با ساختار جديدي مواجه ميشود و در ذهن خود درگير آنها ميگردد يا بررسي و انتخاب ميكند و در اين بررسي تغييراتي را ميپذيرد و يا بدون بررسي و انتخاب، منقاد و پذيرنده تمامي مفاهيم جديد ميشود؛ بههرحال اگر تحول زباني صورت گرفت اين تحول همراه با دگرگوني تفكر و جهانبيني فرد است. و اين زبان جديد و به عبارتي گويش جديد زباني در حقيقت انديشهاي نو و طرز تفكري جديد است كه از منابع مختلفي ممكن است بهدست آمده و اخذ شود.
فرد با تحول زبان، تفكر جديد و گفتوگوي دروني تازهاي كه دارد بسا آنچه را كه نكرده، شدني مييابد و با تمرين ذهني، آمادگي انجام خارجي آن را پيدا ميكند و در مرحلهاي نيز بدان اقدام ميكند، و آنچه را كه تاكنون كرده است چه بسا بتدريج كاملاً (از جهت تصور و تصديق معاني و واژگان مربوط به آن) فراموش ميكند و يا اينكه هيچگاه آن را درذهن خود تمرين و تكرار نميكند، آنگاه كه ميشنود از درون خود كه من فلان كار را به چنان صورتي انجام دهم و خود را در لحظهاي در حال انجام آن كار (كه اكنون آن را ناپسند ميداند) ببيند فوراً اين گفتوگو را قطع ميكند و چهره از چهره گوينده كه خود اوست و آن تصوير، به سويي ديگر برميگرداند.
بنابراين به گزاف سخن نگفتهايم اگر بگوييم، تغييرات قابل ملاحظه(و شايد هر تغييري) در زبان فرد و نيز تحولات مشهود (و شايد هر تحولي) در رفتار و كردار و بينشهاي او داراي رابطهاي نزديك و دو سويه ميباشند كه حصول هريك در فرد ديگري را اگرچه بتدريج به دنبال دارد؛ با تصديق اين معنا بهروشني گفتار پيامبر اكرم صلياللهعليه وآله را در اين روايت شريف درك ميكنيم؛ لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه ولا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه8 اعوجاج در لسان و زبان فرد با توجه به ملاكهاي حقمدار دين اسلام ثمرهاي جزاعوجاج و عدم استقامت فكري و روحي براي صاحب آن ندارد و از طرفي نيز استقامت و راستي و حقمداري زبان انسان نتيجهاش استقامت روحي و فكري و در نتيجه استقامت ايمان فرد است و در پي آن ثمرات ايمان كه همان اعمال صالحه در رفتار و كردار اوست، به دليل سلامت و استقامت بن و ريشه، به سلامت و استقامت ميرسد. چنانچه همين معنا را آيه شريفه تأكيد ميكند و درواقع ناموس و قانون نظام آفرينش را بيان ميكند: يا أيهاالذين آمنوا اتقواالله وقولوا قولاً سديداً يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم...9» در اين آيه شريفه صلاح يافتن اعمال انسان منوط به صلاح يافتن قول و گفتار او و خاليشدن آن از خلل، كجي و انحراف بيان شده است. همچنين در تأييد اين مطلب مضمون روايت منقول از اميرالموءمنين علي عليهالسلام است كه «المراء مخبوء تحت لسانه» يعني انسان (شخصيت، نقص و كمال، عيب و هنرش) در وراي زبان او مخفي است و آنگاه كه به سخن گفتن درآيد اينهمه، از كلام او آشكار ميگردد.
قرآن كه نزول يافته حقايقي آسماني در قالب كلام و زبان ميباشد، درواقع كلام الهي است كه با آن و بواسطه صاحب قرآن رسول گرامي اسلام صليالله عليه و آله، با مردمان سخن گفته است و مانند هر زبان ديگري وسيلهاي براي ارتباط و مفاهمه قرار گرفته است.
زبان عربي سالها ميان اهل شهر و باديه عربستان با لهجههاي كموبيش مختلف و آداب و رسوم و بينشهاي كموبيش همانند رايج بوده است و قرآن كه در همين بستر جغرافيايي ومردمي نازل گشته و در آن فضا جا باز كرده است از نظر واژگان، تركيب جملات، ساختار كلمات همان چيزي است كه در ميان عرب معاصر نزول قرآن و در زبان آنها وجود داشته است يعني واژگان قرآن همگي واژگاني عربي و يا حداقل (در مواردي معدود) معرب و بههرحال قابل فهم براي عرب و تركيب جملات و ساختار واژگان براي عرب زبانها مأنوس و قابل فهم و مورد كاربرد و نيز تركيب جملات و تغييرات قرآن غالباً مورد استعمال عرب و البته همگي قابل درك براي آنها بوده است. قابل توجه اينكه ويژگي زايشي بودن زبان و تحول آن بهطور عام و استعداد زبان عربي براي بهوجود آمدن ساختارها و تركيبات نو و بديع بهطور خاص از يك طرف و جنبه اعجاز بلاغي قرآن در كلام و تحولخواهي آن در اهداف و مقاصد خود و ارائه مفاهيم نو از طرف ديگر، موجب ارائه تركيبات و ساختارهاي بديعي در تغييرات و جملات و گاه كاربردهاي بومي در واژگان (در قالبهاي مجاز، كنايه و...) براي افاده معاني جديد موردنظر آن شده است.
نزول زبان قرآن در عين اينكه كاملاً براي عرب معاصر، مفهوم و قابل درك بوده است و به تعبيري داراي زباني عرفي بوده است، هيچيك از اصناف و طبقات اجتماعي جامعه عرب زبان، بلكه هيچيك از طبقات جامعه بشري كه داراي بينشها و ارزشها و آداب و رسوم خاص خود هستند، همسان و همانند آن نبودهاند؛ چرا كه جهانبيني و نظام ارزشي مبتني بر آن در قرآن الهي بوده است، درحاليكه اين جهانبيني و نظام ارزشي در هر زبان ديگر حتي در تمام گويشهاي اجتماعي (social dialects) زبان عربي، حداقل به اين جامعيت و كمال، وجود نداشته است، لذا با توجه به رابطه اين دو مقوله يعني زبان و جهانبيني كه در نظريه جزميت زباني مطرح گرديده است، بايد اذعان داشت كه زبان قرآن متفاوت از هر زبان ديگر و گويش اجتماعي است. قرآن كه كلامالله منزل ميباشد، طبعاً و لزوماً داراي چنين بينظيري خواهد بود. در روايت نبوي آمده است: «فضل القرآن علي سائرالكلام لفضلالله علي خلقه و ذلك انه منه11» (برتري قرآن بر كلامهاي ديگر همانند برتري خداوند بر آفريدگانش ميباشد چرا كه قرآن از اوست)
با توجه به بيانات گذشته درباره زبان، تفكر و رفتار انسان، بسيار جالب است كه معجزه نبيخاتم صليالله عليه و آله و منشور دعوت او را از جنس كلام مييابيم و زباني بودن آن و اينكه قرآن خود را با تعبير «لسان عربي مبين» ياد ميكند و تأكيدها و تشويقهاي بسيار فراوان و گوناگوني كه در كتاب و سنت مبني بر انس با اين كلام و مداومت بر تلاوت و قرائت و دراست آن شده است، بهراحتي ما را به حكمت الهي معترف ميكند و تأكيدي افزون بر غير بشري بودن اين معجزه جاودان خواهد بود.
در احاديث و روايات اسلامي آثار شگفتآوري مترتب بر مداومت تلاوت آيات الهي قرآن و انس و تعاهد كتابالله و نيز اوصاف عجيبي براي اهل قرآن و حاملان آن ذكر شده است كه در ابتدا بسا تعجب و شگفتي انسان را برانگيزد ولي با ملاحظه مطالب گذشته اين استبعاد و تعجب برطرف خواهد شد. وقتي قرآن نه صرفاً كتابي براي مطالعه روزنامهاي و گذرا و احياناً با ملالت و بيتوجهي بلكه براي تذكر و قرائت مداوم و موءثر آيات و معاني12 آن باشد، زبان قرآن بتدريج زبان تفكر و تكلم فرد خواهد شد و اين تغيير زباني همراه با تحول در بينشها و ارزشهاي فرد خواهد بود و با اين تحول، شخصيت فرد دگرگون ميشود و در رفتار، كردار و بينش، فردي متفاوت از گذشته خواهد بود. تعابيري چون تعاهد، مداومت، ادمان، انس به تلاوت، تغني به قرآن و... كه در روايات آمده و بيان كننده نحوه ارتباط فرد با قرآن بهطور نزديك و پيوستهاي ميباشد، به دنبال آن آثار و نتايجي ذكر ميشود كه جز با دگرگوني شخصيت و شاكله فرد در بينشها و ارزشها كه به تحول در رفتار و كردار فرد ميانجامد، حاصل نميشود.
اكنون كه تأثير شگفتانگيز تحول زباني در شخصيت انسان را دريافتهايم نمونهاي از ثمرهها و آثار همزباني و همكلامي با خداوند را كه بواسطه انس با قرآن و حتي با سوره يا سورههايي از قرآن محقق ميشود و در روايات بهطور فراوان و گوناگوني بيان شده است، با نقل برخي از اين احاديث ميآوريم.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: اهل قرآن پس از پيامبران و رسولان الهي در برترين درجه ميان مردم هستند. پس حقوق ايشان را خوار و اندك مشمريد چرا كه براي ايشان از جانب خداوند عزيز جبار، مقام و رتبهاي بلند است13.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: هر جوان موءمني كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او ميآميزد و خداوند عزوجل او را همراه و همنشين كاتبان ارجمند و نيكوكار خود قرار ميدهد و قرآن در روز قيامت مدافع و محافظ اوست14.
هركس تمامي سور مستحبات15 را قبل از خواب بخواند، نميميرد مگر اينكه امام قائم(ع) را ملاقات مينمايد و اگر بميرد همنشين و همراه پيامبر، محمد(ص) است16.
هركه هنگام رفتن به بستر خواب سوره «قل يا ايهاالكافرون» و «قل هوالله احد» را بخواند، خداوند او را از شرك پاك مينمايد17.
اين كتاب خداست كه با آن ميتوانيد حقايق را ببينيد و با آن سخن بگوييد و به وسيله آن بشنويد18.
1 - باطني، محمدرضا «زبان و تفكر»، مقاله دوم
2 - همان مأخذ، مقاله هشتم، ص 116
3 - همان مأخذ، ص 122
4 - نك. پول، جرج، «نگاهي به زبان»، ترجمه نسرين حيدري، صص 287-288
5 - همان مأخذ، ص 280
6 - همان مأخذ، ص 288
7 - بهطور نمونه بنگريد به كتاب «قانون شفا» اثر كاترين پاندر ترجمه گيتي خوشدل
8 - ري شهري، «ميزان الحكمة»، ج 8، حديث 16760 ترجمه حديث: ايمان هيچ بندهاي استقامت و درستي نمييابد مگر اينكه قلب او استقامت و درستي يابد و قلب او مستقيم و درست نميشود تا اينكه زبان او از كجي و انحراف پاك شده و استقامت و درستي يابد.
9 - سوره احزاب، آيه 70 و 71 ترجمه آيه: اي موءمنان تقوا پيشه كنيد و به گفتاري درست و استوار سخن بگوييد، تا خداوند اعمالتان را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد....
10 - «نهجالبلاغه» صبحي صالح حكمت 148
11 - «كنزالعمال» ح 2353، ص 525
12 - براي حصول و تحقق قرائت صحيح، مفيد و موثر خود قرآن و نيز روايات اموري را گوشزد كردهاند كه بدون آنها قرائت فائده و اثري قابل توجه نخواهد داشت، مانند: انصاف (سكوت)، استماع، تكرار، ترتيل، تدبر، مداومت و....
13 - «اصول كافي» ج 2 كتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، حديث 1
14 - همان مأخذ، حديث 4
15 - سوره مستحبات، سورههايي هستند كه با تسبيح خداوند (سبح، يسبح، سبح) آغاز ميشوند و عبارتند از سورههاي حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن، اعلي.
16 - همان مأخذ، حديث 3
17 - «اصول كافي» ج2، همان باب، حديث 23
18 - «نهجالبلاغه» صحي صالح، خ 133